چشم ( برای شهید حسینی )

  • - سید، بدو به بچه ها بگو بیان تجهیزات تحویل بگیرن می خوایم بریم خط.

- چشم،

- ای مرگ و چشم! چند بار بگم وقتی می گی چشم فکرای بد میاد تو ذهنم،

فکر می کنم برای خودم خری ام!

این جواب همیشه من به چشم گفتن سید بود. خیلی ناراحت می شدم که

بهم بگه چشم، آخه خودم رو اصلا لایق دستور دادن نمی دونستم.

لذا هر وقت می گفت چشم یه شوخی چاشنیش می کردم تا بلکه نگه!

کربلای چهار که تموم شده پسر نجیب و موقر و مظلوم تخریب نیامد.

سید را می گم.

اگه پسر واقعی و فرزند خلف برای فاطمه(س) و حسین (ع) می خوای ببینی،

باید میرفتی سر جنازه سید!

بدون سر و مثل جدش بدون هر دو دست

و مثل مادرش با پهلویی پاره پاره وشکسته !؟

حالا فهمیدم چرا هر کی میگه بهم چشم، یه طوری می شم،

یه طور عجیب !؟

همین !

نظرات 2 + ارسال نظر
سلام جمعه 24 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 01:07 ب.ظ

شما جبهه بودید؟میشه اطلاعات بیشتری بدید؟

گنه کار یکشنبه 26 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 12:41 ق.ظ http://maede121.parsiblog.com

سلام اخوی. ممنون از محبتتون. ما که قابل نیستیم ولی از آشناییتون خوشحال شدم. دم شوما هم گرم و دست شوما هم درد نکنه عالی بود ... من هم یه دفه یه تجربه خیلی کوچیک از همین چشم گفتنها دارم ... و من الله التوفیق ... یا علی مدد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد